جدول جو
جدول جو

معنی خفته پشت - جستجوی لغت در جدول جو

خفته پشت
(خُ تَ / تِ پُ)
پشت دوتا. قوزی. قوزو. گوژپشت. خمیده پشت:
حکیم نوزده چون پیر خفته پشت شود
درآنگهی که از پس خود کنده جوان بیند.
سوزنی.
خفته پشتش نعوذباﷲ قوز
چون کمانی که درکشند بتوز.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چفته پشت
تصویر چفته پشت
کوژپشت، خمیده پشت
فرهنگ فارسی عمید
(هََ پُ)
هفت نسل که پس از هر کسی از او و فرزندانش در وجود آیند. مقابل هفت جد.
- هفت پشت کسی را به سگ آبی رساندن، کسی را به تعریف غیرواقع به کمال اغراق و مبالغه ستودن، مثلاً شخصی در تعریف شخصی یا چیزی اغراق از حد برد، گویند: آقا بس کن، هفت پشتش را به سگ آبی رساندی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ تَ / تِ پُ)
خمیده پشت. کوژپشت. قوزی یا کسی که پشتش از پیری یا بسبب دیگر خمیده شده است. پیر منحنی یا کسی که پشتش انحناء دارد. منحنی پشت:
حکیم نوزده چون پیر چفته پشت شود
گهی که از پس خود کندۀ جوان بیند.
سوزنی.
چفته پشتی نعوذ باﷲ قوز
چون کمانی که برکشند به توز.
نظامی.
رجوع به چفته و چفته پشتی شود
لغت نامه دهخدا
(چَ تَ / تِ پُ)
کوژی. پشت خمی. قوز داشتن. خمیده پشت بودن. منحنی بودن پشت. و رجوع به چفته و چفته پشت شود
لغت نامه دهخدا
(خُ تَ / تِ چَ / چِ)
خوابیده چشم. آنکه چشم مخمور دارد، آنکه چشم باز ندارد. افتاده چشم. اعمش. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(خُ تَ / تِ بَ)
با بخت خفته. بدبخت. کنایه از فقیر و بی اقبال:
دی فرد و خفته بخت سوی ار من آمدم
امروز جفت نعمت بسیار میروم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ / تِ تَ)
دهی است از دهستان دشت سر به ناحیت آمل. (از سفرنامۀ مازندران رابینو ص 113 و ترجمه آن ص 152)
لغت نامه دهخدا
(گَ تِ دِ)
موضعی در رانوس رستاق از توابع کجور مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 109)
لغت نامه دهخدا
(لُ تِ)
نام یکی از دیه های لاریجان. (مازندران و استرآباد رابینو ص 115)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چفته پشتی
تصویر چفته پشتی
کوژی پشت خمی قوز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چفته پشت
تصویر چفته پشت
خمیده پشت گوژ پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت پشت
تصویر هفت پشت
هفت نسل گذشته: (تاهفت پشتش همه تاجر وپولداربودند) -2 آبا واجداد
فرهنگ لغت هوشیار
هالو
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی نفرین، روی تخته، در اصطلاح، تخته ای که مرده را روی
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفند یا بزی که خایه هایش در سمت داخلی بدن و زیر پوست پنهان
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در شهرستان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی